زندگی

تاریخ ایران مدرن یا «صد سال بعد در چنین روزی»

ایران با گاو و خیش قدم به قرن بیستم گذاشت و با کارخانه‌های فولاد، یکی از بالاترین نرخ‌های تصادف خودرو و در کمال ناباوری و حیرت بسیاری، [با] یک برنامه هسته‌ای از آن خارج شد. این‌ اولین جمله از مقدمه کتاب «تاریخ ایران مدرن» نوشته یرواند آبراهامیان است؛ توصیفی مختصر و در عین حال، واضح […]

ادامه نوشته ←

من، طبقه متوسط و آینده

۱- مدتهاست (تقریباً از دو سال پیش تاکنون) که به سرنوشت «طبقه متوسط» جامعه‌ام فکر می‌کنم و نسبت به آن نگرانم؛ به‌خصوص با دیدن عملکردهای اقتصادی سیاستمداران و اجرای طرح‌هایی مثل «هدف»مند کردن یارانه‌ها. فکر می‌کنم یا بهتر است بگویم «احساس»م این است که این طرح‌ها و پیامدهایشان بیش از آنکه بر وضعیت اقتصادی مردم […]

ادامه نوشته ←

برای دختر فروردین یک شانه کوچک و یک آیینه بخر

شاعر بود. زرد رو بود. حیران بود. هر سال درآخرین هفته اسفند، یک صبح که از خواب پا می‌شد، فکر می‌کرد عطری دلربا سراسر خانه سرد و قهوه‌ای او را پر کرده است. پنجره ها را باز می‌کرد، می‌دید هیچ‌جا اکسیژن خالی نیست. در را باز می‌کرد. سراسیمه به راهرو می‌آمد. همه‌جا را آن عطر […]

ادامه نوشته ←

این سه نمایش

نمایش «ماه‌زدگان» را دیدم. بعد از «شن» و «بادها برای که می‌وزند؟» این سومین تئاتری است که در این یکی‌دوماه می‌بینم. «شن» روایت غربت و تنهایی آدم‌های این عصر و زمانه. عنوان نمایش و بازیگرانش، در نگاه اول، تو را یاد رمان «زن در ریگ روان» می‌اندازد. «بادها برای که می‌وزند؟» بازخوانی چیستا یثربی از […]

ادامه نوشته ←

مورچگان: نکته‌ای درباب ضریب نفوذ اینترنت

این مطلب را برای روزنامه همشهری نوشته‌ام که در شماره امروز آن (۱۳ شهریور) و با عنوان “هشدارِ آمار؛ آمارِ هشدار” منتشر شده است: اینکه مسؤولان کشور نمی‌دانند که ضریب نفوذ اینترنت در ایران چند است و اگر فکر می‌کنند که می‌دانند، فکرهایشان با هم فرق می‌کند، موضوع مهمی است که این روزها خیلی‌ها را […]

ادامه نوشته ←

پورتال، پورطال: نکته‌های در مورد tehran.ir

این مطلب را برای ویژه‌نامه “صفر و یک” همشهری نوشته‌ام که “کمی‌خلاصه‌شده” آن در شماره دوم این نشریه (تیر ۸۹) منتشر شده است. به جای مقدمه ۱٫    وبسایت شهرداری تهران، در نخستین نگاه و از نظر اطلاعات مورد نیاز شهروندان، وبسایتی کامل به نظر می‌رسد؛ پر از نام جاهای مختلف، خدمات گوناگون، سازمان‌ها و نهادهای […]

ادامه نوشته ←

لحظه‌نگاری یک ذهن زیبا: رفتن یا رسیدن؟

۱- وقتی که از عرض خیابان رد می‌شدم، یک لحظه، یک فکر خیلی سریع از ذهنم گذشت: برای اینکه عادی و معمولی نباشم، چه کار باید بکنم؟ و جواب آن هم، بلافاصله به دنبالش آمد: باید هر روز چیزی یاد بگیرم. ۲- در زندگی، هدف من چه باید باشد؟ ۳- برخی پاسخ‌‌ها به این سؤال […]

ادامه نوشته ←

یک نامه، یک نگاه، برخی مردم

چند روز پیش، در جواب دوست و همکاری که (شاید به اقتضای این روزهای سیاست‌زده و همیشه سیاست‌زده) “گزارشی از نافرمانی‌های فلان مقام سیاسی از دستورات بهمان مقام” و “پاسخ آقای فلانی به نامة بهمانی” را برایم ایمیل زده بود، گلایه‌وار نوشتم: بهتر نیست به جای اینکه این همه به جزییات قطار خالی سیاست بپردازیم […]

ادامه نوشته ←

جوابی آسان برای یک سؤال سخت

در مورد آنچه امروز همچنان ذهنم را به خود مشغول کرده، سال‌ها پیش نوشتم: ۱- گاهی وقتا این “سؤال” به ذهنم میاد: وقتی این همه آدم فقیر دور و بر ما هستن که مجبورن از صبح تا شب، از سه سالگی تا آخر عمر، توی خیابون گدایی کنن، آدامس بفروشن، خیلی که وضعشون خوب باشه […]

ادامه نوشته ←

سقوط هواپیما یا "فکرهایمان را میزان کنیم"

بار دیگر سقوط هواپیما، بار دیگر تشکیل هیأت بررسی، بار دیگر جعبه سیاه و … بار دیگر سقوط هواپیما. این دور باطل چندان جای بحث و بررسی ندارد؛ تکراری شده است و ملال‌آور، بی‌نتیجه. اگرچه معتقدم جان آدم‌ها بسیار عزیز است و نباید از کنار چنین حوادثی (می‌توانم بگویم فجایع؟) به‌راحتی گذشت. اما… اما چرا […]

ادامه نوشته ←

12