چيزي شبيه فلسفه

فکر و دیگر هیچ

جنگل الیمستان؛ آنجا که دماوند را بی‌هیچ دود و دمی، شفاف و صاف می‌توان دید؛ با ابرهایی که آرام در برش گرفته‌اند. با هوا و آفتابی نابِ ناب و پاکِ پاک. فرصتی برای رهایی از هر چه «فکر» است؛ حتی فکر اینکه چگونه این «رهایی» را حس کنی؛ که اگر ذره‌ای فکر کنی، حتی به […]

ادامه نوشته ←

شنیدن کی بود مانند…

پرسیدم: “بوی سوختگی را می‌شنوی؟” گفت: “نه” صدای رادیو را کم کردم و گفتم: “حالا چطور؟”

ادامه نوشته ←

لحظه‌نگاری یک ذهن زیبا: رفتن یا رسیدن؟

۱- وقتی که از عرض خیابان رد می‌شدم، یک لحظه، یک فکر خیلی سریع از ذهنم گذشت: برای اینکه عادی و معمولی نباشم، چه کار باید بکنم؟ و جواب آن هم، بلافاصله به دنبالش آمد: باید هر روز چیزی یاد بگیرم. ۲- در زندگی، هدف من چه باید باشد؟ ۳- برخی پاسخ‌‌ها به این سؤال […]

ادامه نوشته ←

پیروزی و شکست

مضمون این عبارت را از فیلم زیبا و دلنشین “یک سال خوب” (A Good Year) وام گرفته‌ام: انسان از پیروزی چیزی نمی‌آموزد. باید شکست خورد و باز هم شکست خورد؛ اما نباید به شکست عادت کرد.

ادامه نوشته ←

"من" در هواپیما

چند سال پیش، این مطلب را نوشتم و به بایگانی نوشته‌هایم سپردم؛ حال، این روزها که بهانه برای فکر کردن به هواپیما زیاد شده، به یادش افتادم. چند سال پیش (با لحنی محاوره‌ای و در عین حال، کمی سخت) نوشتم که… ۱- توی هواپیما تونستم به بهترین شکلِ ممکن (یا تقریباً به بهترین شکل ممکن)، […]

ادامه نوشته ←