ترویج زبان فارسی به شیوة وزارت ارشاد یا "…انسانم آرزوست"

اخیراً وزارت فخیمه ارشاد، در و دیوار این شهر خاموش را پر کرده است از تابلوهایی عیناً با این عبارت:

“زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ملی ایران و زبان دوم عالم اسلام و فرهنگ و معارف اسلامی است”

یکی نیست به آن آقایی که سمتش را زیر این تابلوها نوشته، بگوید: زبان بی‌زبان فارسی را به حال خود بگذار! وقتی نمی‌توانی جمله‌ای ساده بنویسی، چرا همه شهر را به هنر خود مزین می‌کنی؟برای تبلیغ زبان فارسی و نشان دادن زیبایی و ارزش آن، جمله‌ای دشوارتر از این به ذهنت نرسید؟

(در درستی مفهوم جمله حرفی نیست؛ بحث بر سر ساختار آن است!)

اولاً در این عبارت مشعشع، چه نیازی به “به عنوان”؟ انگار که نویسنده دانشمند، اول می‌خواسته چیز دیگری بنویسد مثل این: ” زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان…، زبان دوم عالم اسلام و فرهنگ و معارف اسلامی به شمار می‌آید” و بعد در میانه راه، یادش رفته و چیز دیگری از خود بروز داده است!

ثانیاً، هویت ملی ایرانیان و نه ایران!

ثالثاً، عبارت “عالم اسلام و فرهنگ و معارف اسلامی” آنقدر ثقیل و سنگین است که این جمله را تبدیل کرده به یک ترازوی نامتعادل که آن کفه‌اش به هوا رفته و این کفه‌اش به زمین چسبیده!
شاید دانشمند ما هم این را فهمیده و خیال کرده با اضافه کردن وزنه اضافی “به عنوان” به آن یکی کفه، ترازو متعادل می‌شود! غافل از این که این ترازو پر شده از وزنه‌های ۱۰کیلویی!

رابعاً، همان که شیخ گفت: “…انسانم آرزوست”

پ.ن: نمی دانم چرا این روزها با شنیدن کلمه “دانشمند” یاد سعدی و پسران وزیر می‌افتم!

مطالب مشابه این نوشته:

مکاشفه در باب یک شهر خاموش
“آن کس که بداند که نداند و نخواهد” یا ما مردم چقدر با سوادیم؟

نوشته‌های مشابه با این مطلب:

5 دیدگاه

  1. هدص شما کاملاً درصط بود! این جمله با اضافه شدن یک “است” به خط اول و دوم قانون‌ ممنوعیت‌ به‌ کارگیری‌ اسامی‌، عناوین‌ و اصطلاحات‌ بیگانه،‌ با ظرافت خاصی بر در و دیوار شهر زده شده است:
    http://www.ad.gov.ir/ad/laws/ch04/
    همچنین این قانون تبعاتی هم داشته که از جمله به این خبر و تفسیر دوست آذری می توان اشاره کرد:
    http://arzil000.blogfa.com/post-29.aspx

    من این جمله را هر روز وقتی از روی پل گیشا رد می شم می بینم ولی بدون عینک خواندن نام مولف این اثر برای من مقدور نبوده. واجب شد که این بار با عینک باید از روی پل رد بشم!

    1. اردلان عزیز
      چیزی که نوشته اید نشان می دهد مسندنشینان وزارت ارشاد، به خود زحمت نداده اند جمله ای تازه از خود تراوش کنند! همان چیزی را که قبلا کسانی دیگر مرحمت کرده اند عینا کپی فرموده اند!! کاش همان “عصط” را هم اضافه نمی کردند؛ می ترسم خسته شده باشد طبع نازنینشان.

  2. دست شما درد نکند. مشکل اینجاست که اساسا نوشتن شعار برد زیادی ندارد. گذشتگان ما حرفهایشان را تبدیل به نمادهای هنری مثل نقوش و خطوط و اسلیمی و کتیبه و…می کردند و از دل آن شاهکارهایی مثل مسجد شیخ لطف الله و …به وجود می آمد که تا قرنها الهام بخش و فرهنگ ساز است.

    1. لابد قدیمیها سواد آقایان را نداشته اند که بنویسند!! اما نه؛ آن زمان، گنبد مسجد نقش جهان (و آن دیگری که شاهکار است: گنبد بسیار عظیم مسجد جامع اصفهان) می ساخته اند و ستونهای تخت جمشید را آنگونه می افراشته اند و امروزه، با این همه اسباب محاسبه، اندر خم طراحی یک کوچه و خیابان می مانند و سالی ده بار آن را از نو می سازند!!

      واقعا حق با شماست: آن روز، خالق آن شاهکار هم جاودانه می شد با هنر خویش؛ اما امروز پس از سالی، نه از شعار، نوشته ای می ماند و نه از شعارنویس!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>