من

اعترافات یک ننویسنده: چرا از او ننوشتم؟

امروز روز پیروزی بزرگ است. اسپانیا صاحب پادشاهی شده، این پادشاه من هستم. یادداشت‌های یک دیوانه، نیکلای گوگول در این چندسال، با همه کارهایی که کرد، همه آنچه بر سرمان آورد، همه حرف‌هایی که زد و خشم‌مان را برانگیخت، با اینکه سرنوشت همه‌‌مان را از این رو به «آن» رو کرد، با همه اینها که […]

ادامه نوشته ←

نگاهی دیگر به «حوض نقاشی»: چنبره دید جهان

این مطلب که در مورد فیلم «حوض نقاشی» ساخته مازیار میری نوشته‌ام، در شماره امروز روزنامه اعتماد منتشر شده است: فیلم «حوض نقاشی» اگرچه در نگاه اول، عواطف انسانی ما را به یادمان می‌آورد یا با نمایش رفتار متفاوت دو شخصیت اصلی فیلم (مثلاً تکرار هر روزه یک رفتار خاص) عادت‌های تکراری و روزمره ما […]

ادامه نوشته ←

اعترافات یک ننویسنده: چرا نمی‌نویسم؟

از نوشتة پیشینم در اینجا بیش از ۳ ماه می‌گذرد. چرا سه ماه است که نمی‌نویسم یا شاید نمی‌توانم بنویسم؟ فکر می‌کنم برخی جوابهایش اینها باشد: ۱- گاهی آنچنان غرق اطراف و اتفاقات اطراف خودم، آدم‌ها و رفتارهایشان و… می‌شوم و آنچنان می‌خواهم به «همه» چیز سرک بکشم، از همه چیز سر درآورم و در […]

ادامه نوشته ←

دیدار با فرزانه

حس خیلی خوبی است که بعد از ۱۰سال، بتوانی پای صحبت یکی از استادان زمان تحصیل‌ات بنشینی. این سال‌ها بخت و اقبالم بلند بوده که با وجود دوری از محیط درس و دانشگاه، توانسته‌ام با بعضی از استادانم ارتباط داشته باشم و هر چند وقت، به بهانة جلسه با مصاحبه‌ای و گاهی هم در همایشی […]

ادامه نوشته ←

فکر و دیگر هیچ

جنگل الیمستان؛ آنجا که دماوند را بی‌هیچ دود و دمی، شفاف و صاف می‌توان دید؛ با ابرهایی که آرام در برش گرفته‌اند. با هوا و آفتابی نابِ ناب و پاکِ پاک. فرصتی برای رهایی از هر چه «فکر» است؛ حتی فکر اینکه چگونه این «رهایی» را حس کنی؛ که اگر ذره‌ای فکر کنی، حتی به […]

ادامه نوشته ←

لحظه‌نگاری یک ذهن زیبا: رفتن یا رسیدن؟

۱- وقتی که از عرض خیابان رد می‌شدم، یک لحظه، یک فکر خیلی سریع از ذهنم گذشت: برای اینکه عادی و معمولی نباشم، چه کار باید بکنم؟ و جواب آن هم، بلافاصله به دنبالش آمد: باید هر روز چیزی یاد بگیرم. ۲- در زندگی، هدف من چه باید باشد؟ ۳- برخی پاسخ‌‌ها به این سؤال […]

ادامه نوشته ←

"من" در هواپیما

چند سال پیش، این مطلب را نوشتم و به بایگانی نوشته‌هایم سپردم؛ حال، این روزها که بهانه برای فکر کردن به هواپیما زیاد شده، به یادش افتادم. چند سال پیش (با لحنی محاوره‌ای و در عین حال، کمی سخت) نوشتم که… ۱- توی هواپیما تونستم به بهترین شکلِ ممکن (یا تقریباً به بهترین شکل ممکن)، […]

ادامه نوشته ←