نوشته‌هایی دیگر

پیروزی و شکست

مضمون این عبارت را از فیلم زیبا و دلنشین “یک سال خوب” (A Good Year) وام گرفته‌ام: انسان از پیروزی چیزی نمی‌آموزد. باید شکست خورد و باز هم شکست خورد؛ اما نباید به شکست عادت کرد.

ادامه نوشته ←

یک سفر ۳۰دقیقه ای

در مسیر اتوبان، به رادیوی تاکسی گوش می‌دهم که از فروش صنایع دستی چینی و پاکستانی در میدان نقش جهان اصفهان حرف می‌‌زند؛ و مهمترین بند بخشنامه جدید دولت برای صرفه‌جویی در ادارات را می‌خواند: از دو روی کاغذ استفاده کنید. روزنامه هم می‌خوانم که از تعیین استاندارد و صدور گواهینامه تخصصی ازدواج خبر می‌دهد. […]

ادامه نوشته ←

رشته‌های بین ما

وقتی ۱۰۰۰تومانی را به روزنامه‌فروش دادم، گفتم: “اعتماد” باقی پول را بدون اینکه بشمارم در جیبم گذاشتم و فکر کردم هنوز امیدی هست!

ادامه نوشته ←

"قربون برم خدا را" یا چگونه با اینترنت بدویم؟!

وزیر ارتباطات در اظهارنظری تازه، گفته است: “خدمات الکترونیکی سبب معرفت به خداوند می‌شود.” دوستی می‌گفت: با چنین اوصافی، بهتر است محدودیت پهنای باند برداشته شود تا آنگونه که وزیر ادعا کرده، “مشغولیات” و “دوندگی‌های” مردم کمتر شود و فرصت بیشتری برای “شناخت خدا و حرکت به سوی کمال انسانی” پیدا کنند!

ادامه نوشته ←

نوشتن یا ننوشتن؟

اینکه می‌خوانیم برخی روزنامه‌ها به دلیل آنچه “استنکاف از انجام رسالت خود” نامیده شده، اخطار گرفته‌اند، نشان می‌دهد که در این دیار، علاوه بر آنکه رسانه‌ها در بسیاری موارد، حق “نوشتن” ندارند، حق “ننوشتن” هم ندارند!

ادامه نوشته ←

جهنم

رانندة ماشین تهران-کرج آنقدر بد رانندگی می‌کرد که صدای مسافرها را هم درآورد. قبل از پیاده شدن، ازش پرسیدم: “مسیر بعدی شما کجاست؟” و خودم، قبل از اینکه چیزی بگوید، توی دلم جواب دادم: “جهنم!”

ادامه نوشته ←

جوابی آسان برای یک سؤال سخت

در مورد آنچه امروز همچنان ذهنم را به خود مشغول کرده، سال‌ها پیش نوشتم: ۱- گاهی وقتا این “سؤال” به ذهنم میاد: وقتی این همه آدم فقیر دور و بر ما هستن که مجبورن از صبح تا شب، از سه سالگی تا آخر عمر، توی خیابون گدایی کنن، آدامس بفروشن، خیلی که وضعشون خوب باشه […]

ادامه نوشته ←

"من" در هواپیما

چند سال پیش، این مطلب را نوشتم و به بایگانی نوشته‌هایم سپردم؛ حال، این روزها که بهانه برای فکر کردن به هواپیما زیاد شده، به یادش افتادم. چند سال پیش (با لحنی محاوره‌ای و در عین حال، کمی سخت) نوشتم که… ۱- توی هواپیما تونستم به بهترین شکلِ ممکن (یا تقریباً به بهترین شکل ممکن)، […]

ادامه نوشته ←

باران دموکراسی

دو سه سال پیش، در یک روز بارانی، این چنین نوشتم: “امروز داره بارون میاد. چرا وقتی بارون میاد، خیابونا شلوغ‌تره؟ ترافیک بیشتره؟ شاید مردم می‌خوان به حرف سهراب گوش کنن که میگه: زیر باران باید رفت. با همه مردم شهر زیر باران باید رفت. مردم می‌خوان بیان زیر بارون و به همین خاطر، همه […]

ادامه نوشته ←