باران دموکراسی

دو سه سال پیش، در یک روز بارانی، این چنین نوشتم:

“امروز داره بارون میاد.
چرا وقتی بارون میاد، خیابونا شلوغ‌تره؟ ترافیک بیشتره؟ شاید مردم می‌خوان به حرف سهراب گوش کنن که میگه:
زیر باران باید رفت. با همه مردم شهر زیر باران باید رفت.
مردم می‌خوان بیان زیر بارون و به همین خاطر، همه از خونه‌هاشون بیرون میان. وقتی هم که بیرون اومدن، آروم آروم راه میرن و حتماً هم چتراشون رو می‌بندن تا خوبِ خوب به حرف سهراب گوش کرده باشن…
ولی کاش اینطور بود. مردم نه سهراب رو یادشون هست و نه از بارون خوششون میاد. اونا آدمهای گرفتاری هستن که وقتی بارون میاد گرفتاری‌هاشون بیشتر میشه.
فکر می‌کنم تقصیر خودشونه. شاید هم یه جورایی بی‌تقصیرن. کاری هم نمی‌تونن بکنن. یعنی کاری بلد نیستن که بکنن. اینه که مجبورن با خوشون بسوزن و بسازن.
به قول سهراب:
دور باید شد از این شهر غریب.”

و این روزها، بارانی بارید و …

نوشته‌های مشابه با این مطلب:

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>