شهر

مکاشفه در باب یک شهر خاموش

وقتی در و دیوار این شهر سیاست‌زده و ترافیک‌آلود، فقط پوشیده شده است از تبلیغات رنگارنگی مثل: چیپس و پفک (البته از نوع بدون اسیدهای چرب و مضرش!) و اخیراً آدامس (که بزرگترین خط تولیدش را در خاورمیانه، شرکت م. می‌خواهد راه‌اندازی کند!) محصولات خارجی با مارک‌ها و نام‌های لاتین که احتمالاً یادشان رفته مانند […]

ادامه نوشته ←

نمایشگاه مطبوعات؛ به همین سادگی، به همین خوشمزگی

آنچه می‌نویسم، حاصل بازدید از نمایشگاه مطبوعات در دو روز اول است: در بازدید از نمایشگاه، آنچه در نگاه اول ممکن است توجهت را جلب کند، نظم و ترتیب حاکم بر فضای آن است و همچنین، غرفه‌های تزیین‌شدة برخی خبرگزاری‌ها و نشریات. اما وقتی به همة غرفه‌ها سر زدی و از نزدیک هر کدام را […]

ادامه نوشته ←

یک نامه، یک نگاه، برخی مردم

چند روز پیش، در جواب دوست و همکاری که (شاید به اقتضای این روزهای سیاست‌زده و همیشه سیاست‌زده) “گزارشی از نافرمانی‌های فلان مقام سیاسی از دستورات بهمان مقام” و “پاسخ آقای فلانی به نامة بهمانی” را برایم ایمیل زده بود، گلایه‌وار نوشتم: بهتر نیست به جای اینکه این همه به جزییات قطار خالی سیاست بپردازیم […]

ادامه نوشته ←

جوابی آسان برای یک سؤال سخت

در مورد آنچه امروز همچنان ذهنم را به خود مشغول کرده، سال‌ها پیش نوشتم: ۱- گاهی وقتا این “سؤال” به ذهنم میاد: وقتی این همه آدم فقیر دور و بر ما هستن که مجبورن از صبح تا شب، از سه سالگی تا آخر عمر، توی خیابون گدایی کنن، آدامس بفروشن، خیلی که وضعشون خوب باشه […]

ادامه نوشته ←

ریزگرد

تیتر امروز روزنامه همشهری این بود: “ریزگرد امروز از تهران می‌رود” در زمانه‌ای که فرهنگ و “ادب”، همانند شهر، نفسش به شماره افتاده است، استفاده از عبارتِ فارسی‌نمای “ریزگرد” آنچنان بی‌درد و مرفهانه به نظر می‌آید که به هنگام خواندنش، گویا همه گرد و غبار شهر، سوزن‌وار، تا عمق چشم و ذهن خواننده فرو می‌رود.

ادامه نوشته ←

باران دموکراسی

دو سه سال پیش، در یک روز بارانی، این چنین نوشتم: “امروز داره بارون میاد. چرا وقتی بارون میاد، خیابونا شلوغ‌تره؟ ترافیک بیشتره؟ شاید مردم می‌خوان به حرف سهراب گوش کنن که میگه: زیر باران باید رفت. با همه مردم شهر زیر باران باید رفت. مردم می‌خوان بیان زیر بارون و به همین خاطر، همه […]

ادامه نوشته ←

12