میگویند که برای رساتر شدن متن، بهتر است در نوشتههایمان از جملات کوتاه استفاده کنیم؛ اگر هم این توصیه را رعایت نکنیم، طولانیترین جملهای که ممکن است از دستمان در رود و بنویسیم، یکخطونیم و نهایتاً دوخط خواهد شد. (تجربة چندساله ویرایش متنهای مختلف که اینطور میگوید!)
چند روز پیش، در حین خواندن کتابی، به این عبارت برخوردم:
… شما مثل پهلوان پنبههایی که در میدانهای شهر حلقة وزنة بزرگ چدنی توخالی را میگیرند و بالا میبرند، چمدانتان را که از چرم یشمی تیره داندانی است که حرف اول نامتان، ل.د.، بر روی آن حک شده و هدیه خانوادهتان در یکی از سالگردهای تولدتان بوده است، چمدانی که در آن هنگام زیبا و ظریف بود و کاملاً مناسب مدیر شعبه پاریسی ماشن تحریرهای اسکابلی، و هنوز هم با وجود لکههای چربی که اگر با دقت بیشتری نگاهش کنند بر روی آن میبینند، و نیز با وجود زنگاری که آهسته آهسته حلقههای آن را موذیانه از بین میبرد، میتواند ببننده را گول بزند، به زحمت با یک دست، چون با دست دیگرتان هنوز کتابی را که چند دقیقه پیش خریدید محکم گرفتهاید، بالا میبرید و در توری قرار میدهید.
شما از آنجایی که چمدانتان را برمیدارید، تا جایی که آن را در توری قرار میدهید، حدود ۱۳۰ کلمه را پیش روی خود دارید؛ در اینجا، نویسنده با آوردن توصیفهای تودرتو، ذهن (و چشم) شمای خواننده را کمی تا قسمتی پیچ و تاب میدهد. در واقع روند تکمیل مفهوم جمله را طولانی می کند؛ آنقدر که وقتی به انتهای جمله میرسیم، ممکن است شروع آن را فراموش کرده باشیم!
به نظرم، نوشتن جملات و عباراتی اینگونه، هنری است که از عهده نویسندهای مانند “میشل بوتور” در نوشتن رمان “دگرگونی” برمیآید. (عبارت بالا را از این کتاب با ترجمه مهستی بحرینی، نشر نیلوفر، برداشتهام.)
اگرچه فکر نمی کنم به پای مارسل پروست در “جستجوی زمان از دست رفته” برسد.
حنما می خونمش
خب … تو زبان فارسی جملات کوتاه برای مفهوم بهتر پیام نویسنده و یک جورایی زیبایی متن استفاده میشه .( در واقع هنر نویسنده اینه و البته هنر مترجم ! )
اما در متون انگلیسی کاملا برعکسه ؛ هر چقدر از جملات مرکب و تو در تو استفاده بشه ، تاثیر نوشته بیشتر هست و صد البته تسلط نویسنده رو در Writing نشون میده . حتی در امتحانهایی مثل IELTS – برای گرفتن نمره بالاتر توصیه میشه که از جملات مرکب استفاده بشه .
ترجمه متن بالا نه تنها خوب نیست که یک فاجعه است …
به نظرم، سبک نوشتن این کتاب از نظر ساختار جملات، کاملا منطبق و مشابه محتوای آن است! روایتی پیچ در پیچ از گذشته، حال و آینده که از دریچه ذهن شخصیت اصلی داستان (شما=دوم شخص) بیان می شود. به همین دلیل، مترجم نیز احتمالا برای القای چنین فضایی در ذهن خواننده، از همان روش نویسنده استفاده کرده است.
علاوه بر این، اینجا باز همان داستان همیشگی وفاداری مترجم به متن پیش می آید و آن مثل معروف که: ترجمه یا زیباست یا وفادار!!
سلام
به نظر من هر کس باید مثل خودش بنویسد…
هر قلمی از ذوق و هوش نویسنده آن خبر میدهد…
جملههای طولانی بهم پیوسته و در عین حال زیبا،
از هوش نگارنده خبر میدهد.
هر چند این صرفا به این معنا نیست که
جمله کوتاه نشان کمنوانی و کم هوشی و بی ذوقی است!