نکات بعدی را بخوانید و در مورد درستی این تشبیه و تصور، قضاوت کنید:
• در این بازی، تعداد مهرهها محدود است؛
• مهرهها درون یک کادر بسته قراردارند؛
• مهرهها (از کنارهها) در هم فرو رفتهاند؛
• هر حرکت (جابجایی یک مهره) الزاماً تصویر را واضحتر نمیکند؛
• یک خانه همیشه خالی است و تصویر، همیشه (حتی اگر کامل شود) ناقص است؛
• اگر بخواهید یک مهره را در بیاورید، اسباببازیتان خراب میشود (چون اصولاً بازی اینگونه ساخته شده است!)
• پس ازمدتی، مهرهها فرسوده و ساییده میشوند و حتی اگر کنار هم تصویری را تشکیل دهند، آن تصویر، مات و فرسوده خواهد بود؛
• و مواردی دیگر که پیبردن به آنها چندان سخت نیست!
و یکی دو سؤال بنیادی:
• اصولاً آیا تصویری که در پایان بازی شکل میگیرد، زیبا و دلچسب خواهد بود؟ (البته اگر بازی تمام شود!)
• اگر (شما به عنوان بازیکن) وسط کار خسته شوید، چه میکنید؟ بازی و پازل را به فرد دیگری میسپارید؟ یک پازل جدید با تصویری جدید میخرید و بازی را از نو شروع می کنید؟ یا اصلاً از خیر بازی میگذرید؟
و یک سؤال دیگر:
• اگر بازی به نتیجه نمیرسد، آیا به خاطر این نیست که اصولاً مهرهها اجزای یک تصویر نیستند و در کنار هم هیچ شکلی را درست نمیکنند؟!
کاش به جای بازی با مهرهها، نقاشی یاد بگیریم!
این مطلب را در تحلیلگر فاوا هم بخوانید.
مشکل این جاست که همیشه انتظار داریم یکی از بیرون مهره ها را جابه جا کند یا یکی از بالا نقاشی مان کند. اصلاح باید توسط خود مهره ها انجام بشود. و لازمه این اصلاح، شاید قبول جا به جایی مهره ها با مهره های خارج پازل و شاید هم رشد مهره های داخل بازی باشد.