زهر شکرآلود سیاست در سال مار!

۱- استاد باستانی پاریزی کتابی دارد به اسم «مار در بتکده کهنه» که مثل خیلی از کتاب‌های ایشان، مجموعه‌ای است از مقالات تاریخی؛ مقدمه یک‌صفحه‌ای کتاب اینگونه آغاز می‌شود:

آن روز که روستاییان به غازان‌خان شکایت بردند که ما سی‌ و دو محصول بر می‌داریم ولی سی‌ و سه مالیات می‌دهیم، آن قدر شور بود که خان هم فهمید و خواجه رشیدالدین فضل‌ را گفت تا آنکه: هر قباله که تاریخ کتابت آن از سی سال زیاده باشد در طاس بشویند! و سال دوازده‌حیوانی را جانشین سال قمری کنند! آن طاس را اهل تاریخ، «طاس عدل» نام نهاده‌اند، و سال موش و بقر و پلنگ و خرگوش هم سال مالیاتی شد، و یکی از آن‌ها «ئیلان ئیل» است که سال مار باشد- به ترکی.

۲- دکتر باستانی، در بخشی از همین کتاب، بیت شعری نقل می‌کند بدین قرار:

چون بتکده کهنه، به نزدیکی کعبه/ گویا که خدا خواسته کآباد نگردیم

استاد ضمن اینکه شهر خودش، کرمان را به این بتکده همیشه‌ویران تشبیه می‌کند و می‌گوید که کرمان، نام خود را از «کارما»ی هندی برگرفته است، چنین می‌نویسد:

این «بتکده کهنه»، در طول تاریخ، چنان بنظر می‌رسد که مقدر بوده هیچوقت آبادان نشود… و «مار» در این بتکده کهنه نیز، چیزی نیست جز زهر شکرآلود سیاست!

 

3- با اجازه استاد، تشبیه‌اش را کمی توسعه می‌دهم تا بتوانم بگویم: در آغاز سال نویی که سال «مار» هم هست، با چنان سالی که پشت سر گذاشتیم، راحت می‌توان آن ماجرای تاریخیِ مقدمه را به این تقدیر «هیچوقت آبادان نشدن» پیوند زد!

۴- سالی که گذشت، ما هم سی و دو، محصول برداشتیم و زیاده از سی و سه، «مالیات» دادیم! سالی که گذشت، زهر شکرآلود سیاست را تا بن جان، چشیدیم! و چه ترکیب قشنگی است است این «زهر شکرآلود» برای توصیف آنچه در این سال‌ها نوشیدیم و می‌نوشیم (تا هیچ‌وقت آبادان نشویم).

۵- اما تقدیر امسال ما که سال مار است: در سالی که زهر سیاست، همچون مار، همچنان در رگ‌های زمان خواهد خزید، گمان نمی‌کنم که کام مردمان ما شیرین شود… من بیش از این نمی‌گویم، اما

اهل ختا و ختن، «…چنان دانند که چون سال مار درآید، بَرد و سرما بسیار بود، و درین سال میوه کمتر باشد، و درختان را آفت رسد، و خزندگان بسیار شوند، و مردم در پی جمع اموال و دفینه برآیند، و قراردادهای بی‌اصل بوَد، و بیماری چشم در اطفال و مشایخ بهم رسد، و سود معادن و مخازن بسیار شود، و توالد بسیار بود، و هر مولودی که در اول سال بدنیا آید خوشرو و مدبر و دانا بود و آنکه…»

از مقدمه «مار در بتکده کهنه»

پ.ن۱: از بد یا خوب حادثه، من هم متولد سال مار هستم! و البته، مانند استاد باستانی، اهل دیار کرمان!

پ.ن۲: آنگونه که دکتر باستانی پاریزی می‌نویسد، عبارت «زهر شکرآلود سیاست» از استاد فروزانفر است.

پ.ن۳: سال مار همه مبارک!

نوشته‌های مشابه با این مطلب:

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>