چند روز پیش، در جواب دوست و همکاری که (شاید به اقتضای این روزهای سیاستزده و همیشه سیاستزده) “گزارشی از نافرمانیهای فلان مقام سیاسی از دستورات بهمان مقام” و “پاسخ آقای فلانی به نامة بهمانی” را برایم ایمیل زده بود، گلایهوار نوشتم: بهتر نیست به جای اینکه این همه به جزییات قطار خالی سیاست بپردازیم […]
ما مردم
جوابی آسان برای یک سؤال سخت
در مورد آنچه امروز همچنان ذهنم را به خود مشغول کرده، سالها پیش نوشتم: ۱- گاهی وقتا این “سؤال” به ذهنم میاد: وقتی این همه آدم فقیر دور و بر ما هستن که مجبورن از صبح تا شب، از سه سالگی تا آخر عمر، توی خیابون گدایی کنن، آدامس بفروشن، خیلی که وضعشون خوب باشه […]
سقوط هواپیما یا "فکرهایمان را میزان کنیم"
بار دیگر سقوط هواپیما، بار دیگر تشکیل هیأت بررسی، بار دیگر جعبه سیاه و … بار دیگر سقوط هواپیما. این دور باطل چندان جای بحث و بررسی ندارد؛ تکراری شده است و ملالآور، بینتیجه. اگرچه معتقدم جان آدمها بسیار عزیز است و نباید از کنار چنین حوادثی (میتوانم بگویم فجایع؟) بهراحتی گذشت. اما… اما چرا […]
ریزگرد
تیتر امروز روزنامه همشهری این بود: “ریزگرد امروز از تهران میرود” در زمانهای که فرهنگ و “ادب”، همانند شهر، نفسش به شماره افتاده است، استفاده از عبارتِ فارسینمای “ریزگرد” آنچنان بیدرد و مرفهانه به نظر میآید که به هنگام خواندنش، گویا همه گرد و غبار شهر، سوزنوار، تا عمق چشم و ذهن خواننده فرو میرود.
باران دموکراسی
دو سه سال پیش، در یک روز بارانی، این چنین نوشتم: “امروز داره بارون میاد. چرا وقتی بارون میاد، خیابونا شلوغتره؟ ترافیک بیشتره؟ شاید مردم میخوان به حرف سهراب گوش کنن که میگه: زیر باران باید رفت. با همه مردم شهر زیر باران باید رفت. مردم میخوان بیان زیر بارون و به همین خاطر، همه […]