تاریخ ایران مدرن یا «صد سال بعد در چنین روزی»

ایران با گاو و خیش قدم به قرن بیستم گذاشت و با کارخانه‌های فولاد، یکی از بالاترین نرخ‌های تصادف خودرو و در کمال ناباوری و حیرت بسیاری، [با] یک برنامه هسته‌ای از آن خارج شد.

این‌ اولین جمله از مقدمه کتاب «تاریخ ایران مدرن» نوشته یرواند آبراهامیان است؛ توصیفی مختصر و در عین حال، واضح و روشن از آنچه «ما» در ابتدا و انتهای این قرن بوده‌ایم و هستیم؛ و آنچه این «ابتدا» و «انتها» را اینقدر با هم متفاوت می‌کند، به تعبیر کتاب، «دگرگونی‌های اثرگذاری» است که در این صد سال بر ما گذشته است.

این دگرگونی‌ها را از متن مقدمه نقل می‌کنم، اما قبل از آن، یک سؤال که بهانه اصلی نوشتن این مطلب است: آیا ایران واقعاً مدرن شده است؟ سؤال‌های مفصل‌تر را در انتها خواهم نوشت.

اما دگرگونی‌ها؛ مقدمه کتاب به «تغییرات عمیقی که سده بیستم تقریباً در همه ابعاد زندگی ایرانیان» به همراه داشته است، اشاره می‌کند؛ تغییرات جمعیتی اینگونه است:

  • افزایش جمعیت ایران از ۱۲میلیون نفر (۶۰درصد روستایی، ۲۵-۳۰درصد ایلاتی و کمتر از ۱۵درصد شهری) به ۶۹میلیون نفر (۶۶درصد شهری، ۳۱درصد روستایی و ۳درصد ایلاتی)
  • افزایش امید به زندگی از ۳۰ سال به ۷۰ سال
  • بهبود آمار مرگ‌ومیر نوزادان از ۵۰۰ به ۲۸ (در ۱۰۰۰نفر)
  • افزایش میزان باسوادان از ۵درصد به ۸۴درصد

تغییر سرگرمی‌ها هم جالب است: از نمایش‌های ورزشی در زورخانه‌ها، شاهنامه‌خوانی، معرکه‌‌گیری و تماشای اعدام؛ به تماشای مسابقات فوتبال، فیلم، رادیو، روزنامه و DVD و تلویزیون.

زیرساخت‌های حمل‌ونقل اینگونه عوض شده‌اند: در سال ۱۹۰۰، مجموع جاده‌های هموار و راه‌آهن کمتر از ۳۴۰ کیلومتر بود و در انتهای قرن، ۱۰هزار کیلومتر راه‌آهن و ۹۴هزارکیلومتر راه اصلی در کشور وجود داشت.

ترس‌های ما هم تغییر کرده است: در ابتدای سده، راهزنی و دزدی مسلحانه قبیله‌ای، حیوانات وحشی، «اجنه»، گرسنگی و طاعون هراس‌های یک فرد عادی بود و در انتهای سده، هراس‌های «مدرن» ما اینهاست: بیکاری، بازنشستگی، مسکن، سالمندی، آلودگی هوا، حوادث جاده‌ای و هوایی و کنکور دانشگاه!

مقایسه جامعه ایران در ابتدا و انتهای قرن (منبع: تاریخ ایران مدرن)

نویسنده به اینجا که می‌رسد، اینگونه می‌نویسد: «ایران حقیقتاً وارد دنیای مدرن شده است. اگر یک ایرانی در سال ۱۹۰۰ به خواب رود و در سال ۲۰۰۰ از خواب بیدار شود، به سختی می‌تواند شرایط جدید را درک کند.»

چه هم‌نظر با نویسنده، معتقد باشیم که این تغییرات، نشانه‌های مدرن شدن ایران هستند و چه این نظر را قبول نداشته باشیم، در هر حال، این آمار نشان از پتانسیل‌ها و سرمایه‌های عظیمی دارد که در این صد سال، در موجودیتی جغرافیایی و تاریخی به نام «ایران» انباشته شده است؛ سرمایه‌هایی که به نظر می‌رسد همچنان می‌توانند پیشرفت‌‌های بعدی این مردم را رقم بزنند؛ یا حداقل اینکه مانع پسرفت ایشان شوند.

در مطلب قبلی، دغدغه‌ام این بود: با شرایط حاکم بر جامعه، «فقر فرهنگی و سیاسی به همراه فقر اقتصادی، طبقه متوسط را در خود خواهد بلعید و آنچه این مردم طی سال‌ها و دهه‌های گذشته اندوخته‌اند، از بین خواهد رفت». اما این آمار روی دیگر سکه را به من نشان می‌دهد: این سرمایه‌ها به‌سادگی و به‌سرعت به دست نیامده‌اند که با سیاست‌های ناروا و مخرب و مشکلات روزمره، از بین بروند؛ این ملت حتماً توانمندی‌ها و قابلیت‌هایی را در طول تاریخ برای خود اندوخته و پرورش داده و قامتش را آنچنان راست کرده که اینچنین توانسته است در فاصله نه‌چندان طولانیِ این ۱۰۰سال، لباس این تغییرات و تحولات بزرگ را بر تن خود بپوشاند؛ لباسی که بدین راحتی از تنش بیرون نخواهد آمد.

اما اجازه دهید با کمی بدبینی، سؤالاتی دیگر را مطرح کنم:

  • برای بررسی جایگاه ایران در جهان پیچیده امروز، آیا همین شاخص‌ها کافی هستند؟ آیا اصولاً شاخص‌های توسعه‌یافتگی هم به همراه تغییرات جهانی تغییر نکرده‌ا‌ند؟
  • آیا در پارادایم‌های جدید جهانی، داشته‌های فعلی ما همچنان «سرمایه» محسوب می‌شود؟
  • اگر چنین نیست، چگونه می‌توان امید داشت که هم‌اکنون بستر رشد و توسعه آینده ایران (با شاخص‌هایی متفاوت از آمار جاده و راه‌آهن) فراهم باشد؟
  • آیا این رشد شتابان، در این ده‌دوازده‌سالی که از آغاز قرن جدید گذشته، باز هم اینگونه ادامه یافته است؟ آیا ملتی که قرن بیستم را با چنین سرعتی طی کرده، در آغاز سده جدید سرعتش کاهش نیافته؟
  • آیا اصولاً همه آنچه در این صد سال حاصل شده، همچنان می‌تواند موتور محرک این جامعه برای تحولات بعدی باشد و یا خیر، همه یا بخش زیادی از این داشته‌ها آنچنان کهنه شده که دیگر نمی‌توان از آنها انتظار تحول داشت.

و اگر با کمی مسامحه، حوزه بررسی‌مان را تغییر دهیم، سؤالاتی دیگر رخ می‌نماید:

  • اصولاً در جهان امروز فقط می‌توان به «مقایسه حال با گذشته خود» اکتفا کرد و یا باید گذشته، حال و حتی آینده خود را با گذشته، حال و آینده دیگران سنجید؟
  • آن زمان که ما آنگونه بودیم، کشورها دیگر در چه وضعیتی به سر می‌برند و حال آنها چگونه‌اند و ما چگونه؟
  • در این میان، جایگاه و وضعیت فرهنگ را چگونه باید بررسی کرد؟

شاید برخی ازاین سؤالات را وارد ندانید؛ مثلاً بگویید در این بحث غیردقیق، باید بین «مدرن شدن» و «توسعه‌یافتگی» تفاوت قائل شد یا اینکه نباید مقوله‌های مختلف مثل فرهنگ و اقتصاد را با هم در این بحث وارد کرد؛ اما به هر حال، آن دغدغه اصلی در مورد طبقه متوسط و آینده آن، در ذهن من کم‌رنگ که نشده، هیچ؛ پررنگ‌تر هم شده است: حیف از ما نیست که با چنین تجربه‌ها و اندوخته‌هایی، مسیر رشد آینده‌مان را در کوره‌راه‌های زیاده‌خواهی و نابخردی قدرت‌مداران گم کنیم؟

باز هم در این باره خواهم نوشت.

نوشته‌های مشابه با این مطلب:

2 دیدگاه

  1. سلام
    به نظرِ من قبل از هر گونه قضاوتی باید معیارِ درستی‌ تعریف کنیم. بعد اون معیار رو برای تمام داده‌های در دسترس اندازه بگیریم و بعد قضاوت کنیم.
    به نظرِ من میزانِ کمی‌ِ ساخت و ساز و تولید نمیتونه معیار خوبی باشه چون شاید ما به جای برسیم که کشورمون پر از فولاد و جاده باشه ولی‌ مردم نون نداشته باشند. یک پارامترِ اثر گذار نیازِ مردمِه .
    من فکر می‌کنم که رضایتِ مردمِ یک کشور میتونه یک معیار باشه شاید تنها معیار نباشه ولی‌ از نظرِ من یک معیارِ قابلِ تامله.
    فکر کردم این معیار چه مشکلی‌ میتونه داشته باشه؟ مثلا ممکن کسی‌ بگه که شاید مردم هیچوقت قانع نشن و در بهترین شرایط هم ناراضی باشند
    خوب فکر می‌کنم جوابِ این سوال اینه که چنین جامعه ای فقرِ فرهنگی‌ داره پس باید روی فرهنگ مردم کار کرد
    من فکر می‌کنم اتفاقا برسی‌ همزمانِ فرهنگ و اقتصاد و سیاست راهِ درست تریه
    بزرگترین مشکلِ این معیار اینه که خیلی‌ سخت میشه اندازه گیریش کرد!!!
    سلامت باشید

  2. با سلام خدمت برادر عزیز آقا سعید
    چیزی که بنده باید منوجه بشوم تا نظر موافق یا مخالف با فرمایشات شما بدهم. این است که هر تفسیری از فرصت یا تهدبد بودن یک موضوع وابسته به تعریفی دارد که شما از یک سیستم می کنید و مطلوبیت های آن را تعریف می کنید. بعد با توجه به تعریفی که شما از یک جامعه مطلوب می کنید تعیین می کنید که شما در ارتباط با هر موضوع یا پدیده ای چگونه قضاوت کنید. چیزی که من باید متوجه شوم این است که اساسا تعریف شما از یک جامعه مطلوب چیست؟ (به نظر شما در برخی جملات این دغدغه را دارید)و چه تعریفی از مدرن شدن در ذهن شما وجود دارد و بین آن مطلوبیت و این مدرن شدن چه رابطه ای وجود دارد. آیا جامعه مدرن با تعریف رایج آن همان تعریف شما از یک جامعه مطلوب است یا نه؟ اگر پاسخ بله باشد کار راحت است چون تعریف فعلی مدرنیته جامع است (نه لزوما کامل)که برای همه چیزش تعریف دارد. از تعریف یک انسان گرفته تا تعریف بنگاه، اقتصاد مطلوب، آزادی سیاسی و الی آخر. مثلا انقلاب اطلاعات در چنین جامعه مدرنی بخش زیای از تحقق مطلوبیت را در برگرفته و اینترنت با سرعت بالا جزء تفکیک ناپذیرترین ابعاد زندگی انسان مدرن است. پس سرعت پایین اینترنت یعنی مدرن نبودن. اگر تعریف شما از مطلوبیت دقیقا مدرن شدن با تعریف امروزی نیست کار سخت تر می شود. چون شما باید بتوانید جامعه مطلوب را تعریف کنید از نظر خودتان. در این حالت ناگزیر هستید که به یک نظام ارزشی (منظورم لزوما نظام دینی و الاهی نیست) دیگر پناه ببرید. چون نظام ارزشی فعلی که مدرنیته فعلی را تعریف کرده مد نظر شما نیست. به عبارتی شما ناچارید به یک یا تعدادی منبع معرفتی رجوع کنید تا نظام مطلوب خود را تعریف کنید که ممکن است تکیه شما بر فقط عقل باشد یا تجربه بشری یا وحی یا هر چیز دیگری. چیزی که من هنوز درست از متون شما نمی فهمم همین مسئله است البته منظورم این نیست که شما مدل مطلوب در ذهن ندارید عرضم این بود که من متوجه نشده ام ولی به هر صورت اگر در برخی متون تصویر خود از جامعه مطلوب را بیاورید آن وقت می شود رابطه بین موجود و مطلوب را مورد بحث قرار داد. آن وقت می شود بهتر بفهمیم که کجاها بدیم کجاها خوبیم یا در آن جاها میزان بد بودن یا خوب بودن ما چقدر است . کجای دنیا بقیه از ما بهترند یا بدترند.و درنهایت مدرن بودن اصلا مساله ای قابل اتکا برای نشان دادن پیشرفت یا پس رفت کشور هست یا نه؟ در این صورت شما باید بفرمایید سرعت بالای اینترنت در مدل مطلوب شما چقدر مهم است و چرا و آیا نبودنش خدشه جدی به جامعه مطلوب شما می زند یا نه؟
    موفق باشید

پاسخ دادن به ss لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>