در یکی از حکایتهای بوستان سعدی، بیتی دیدم که به نظرم مثالی زیباست از «استادی سعدی در سخن»؛ اگرچه میدانم همه آنچه سعدی گفته و نوشته، شاهدان این ادعا هستند و حتماً این بیت هم زیباترین شاهد نیست.
اول خلاصهای از این حکایت و بعد هم حکایت آن بیت:
سعدی در بوستان، باب دوم، از حضرت ابراهیم و پیرمردی آتشپرست حکایت میکند: ابراهیم که هفتهای است چشمبهراه درراهماندهای مانده تا مگر احسانش را نثارش کند، پیرمردی را در بیابان مییابد و به خانهاش دعوت میکند؛ بر سر خوان، پیرمرد در جواب ابراهیم و یارانش که از او میپرسند چرا بههنگام خوردن، بسمالله نمیگویی، میگوید که آتشپرست است. ابراهیم که او را بیگاه میبیند، به خواری از خوان و خانهاش میراند. اما خدا او را نهیب میزند که:
گر او میبرد پیش آتش سجود / تو وا پس چرا میبری دست جود
اینجا حکایت تمام میشود و سعدی نکتههای پندآموزش را در چهار بیت بعدی بازگو میکند؛ بیت اول، یعنی همان بیت مورد نظر این نوشته، این است:
گره بر سر بند احسان مزن / که این زرق و شیدست و آن مکر و فن
در نگاه اول به نظر میرسد که سعدی در این بیت، به قول علمای صنایع ادبی، صنعت «لف و نشر» به کار برده؛ اما ظاهراً معلوم نیست که «این» و «آن» مصرع دوم هر کدام به چه اشاره میکنند. مصرع اول یک مفهوم را بیان میکند و مصرع دوم به دو مفهوم اشاره دارد. انگار چیزی جا افتاده!
اما به نظرم در اینجا نکتهای هست: مصرع اول را به دو معنی میتوان خواند؛ یک معنی نزدیک و سادهتر و یک معنی دورتر؛ معنی سادهتر این است: دست از احسان مکش، احسان و بخشش را قطع مکن. یعنی همان کاری که ابراهیم در انتهای حکایت میکند. «آن» در مصرع دوم به این معنی از مصرع اول بر میگردد: دست از احسان کشیدن، آن هم به خاطر اینکه نزد یاران و پیروان بدنام نشوی، «مکر و فن» است.
معنی دوم و دورتر به گمانم ناظر به همان کاری است که ابراهیم در ابتدای داستان انجام میدهد: در به در، به دنبال فقیری است که به او نان دهد؛ آن هم پیش چشم یاران؛ از «زرق و شید» و از روی ریا! شاید بتوان گفت در اینجا گره زدن بر سر بند احسان یعنی خود را به ریسمان و بند احسان آویختن. اگر این معنی را قبول کنیم، تکلیف «این» در مصرع اول مشخص میشود.
معنی دوم را بیتهای بعدی هم تقویت میکنند؛ آنجا که سعدی در نکوهش «دین به دنیا فروشان» میگوید:
کجا عقل یا شرع فتوی دهد / که اهل خرد دین به دنیا دهد
و خطاب به ما و آن پیرمرد آتشپرست میگوید:
ولیکن تو بستان که صاحب خرد / از ارزانفروشان به رغبت خرد
گویی مهمان بر سر سفره آوردن، اگر از روی زرق باشد، آویختن به ریسمان احسان است و دین به دنیا دادن.
هنوز شرحی از این ابیات نخواندهام که از درستی تعبیر و تفسیرم از این بیت مطمئن شوم؛ اما به گمانم که گمانم درست باشد!