فرهنگ

م مثل مادر، ذ مثل بی‌ذوقی

این عبارت، چند روزی است که روی بعضی تابلوهای تبلیغاتی این شهر خاموش خودنمای می‌کند: اگر مادر نباشد، جسم انسان ساخته نمی‌شود و اگر کتاب نباشد، روح انسان!

ادامه نوشته ←

به بهانه نمایشگاه ماشین

گویا مسؤولان اجازه نمی‌دهند کتاب‌هایی که قبل از سال ۸۴ مجوز گرفته است، در نمایشگاه کتاب توزیع شود. با کتاب و فرهنگ هم مثل ماشین رفتار می‌کنند؛ کاش حداقل می‌گذاشتند از انتشار یک کتاب ۳۰ سال می‌گذشت، آن وقت آن را فرسوده و از رده خارج می‌کردند! پ.ن: “با کتاب و فرهنگ مثل ماشین رفتار […]

ادامه نوشته ←

یک سفر ۳۰دقیقه ای

در مسیر اتوبان، به رادیوی تاکسی گوش می‌دهم که از فروش صنایع دستی چینی و پاکستانی در میدان نقش جهان اصفهان حرف می‌‌زند؛ و مهمترین بند بخشنامه جدید دولت برای صرفه‌جویی در ادارات را می‌خواند: از دو روی کاغذ استفاده کنید. روزنامه هم می‌خوانم که از تعیین استاندارد و صدور گواهینامه تخصصی ازدواج خبر می‌دهد. […]

ادامه نوشته ←

نوشتن یا ننوشتن؟

اینکه می‌خوانیم برخی روزنامه‌ها به دلیل آنچه “استنکاف از انجام رسالت خود” نامیده شده، اخطار گرفته‌اند، نشان می‌دهد که در این دیار، علاوه بر آنکه رسانه‌ها در بسیاری موارد، حق “نوشتن” ندارند، حق “ننوشتن” هم ندارند!

ادامه نوشته ←

نمایشگاه مطبوعات؛ به همین سادگی، به همین خوشمزگی

آنچه می‌نویسم، حاصل بازدید از نمایشگاه مطبوعات در دو روز اول است: در بازدید از نمایشگاه، آنچه در نگاه اول ممکن است توجهت را جلب کند، نظم و ترتیب حاکم بر فضای آن است و همچنین، غرفه‌های تزیین‌شدة برخی خبرگزاری‌ها و نشریات. اما وقتی به همة غرفه‌ها سر زدی و از نزدیک هر کدام را […]

ادامه نوشته ←

آواز گنجشک‌ها یا "سنجش خرد ناب"

به نظر می‌رسد هیاهوی پیش و پس از انتخابات چندان مجالی باقی نگذاشت که سخنان عجیب (و شاید هم از منظری، ‌نه‌چندان عجیب) وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در نخستین “جشنواره ICT و رسانه” مورد توجه و نقد کارشناسان و اصحاب رسانه قرار گیرد و شاید به همین دلیل، به جز پاسخ یکی از مدیران […]

ادامه نوشته ←

ریزگرد

تیتر امروز روزنامه همشهری این بود: “ریزگرد امروز از تهران می‌رود” در زمانه‌ای که فرهنگ و “ادب”، همانند شهر، نفسش به شماره افتاده است، استفاده از عبارتِ فارسی‌نمای “ریزگرد” آنچنان بی‌درد و مرفهانه به نظر می‌آید که به هنگام خواندنش، گویا همه گرد و غبار شهر، سوزن‌وار، تا عمق چشم و ذهن خواننده فرو می‌رود.

ادامه نوشته ←

باران دموکراسی

دو سه سال پیش، در یک روز بارانی، این چنین نوشتم: “امروز داره بارون میاد. چرا وقتی بارون میاد، خیابونا شلوغ‌تره؟ ترافیک بیشتره؟ شاید مردم می‌خوان به حرف سهراب گوش کنن که میگه: زیر باران باید رفت. با همه مردم شهر زیر باران باید رفت. مردم می‌خوان بیان زیر بارون و به همین خاطر، همه […]

ادامه نوشته ←

12